mercoledì, 26 marzo 2014

"یزدانِ پا ک" گم شده!ـ




نوشته ای از ملیحه رهبری


اثری تازه وقصه ای کوتاه: 

"یزدانِ پاک" گم شده!

یزدانِ پاک گم شده بود و نور ایزدی خاموش بود. درحاکمیت اهریمن، یک ضحاک می رفت وضحاک دیگری می آمد وجملگی ماران قدرت بردوش داشتند. مردم دیگر از دست ضحاکان خسته شده بودند. گرانی و قحطی وفقر بیداد می کرد و هر روز نیز سر چند جوان از جوانانِ مردمِ بربالای دار بود. زورگویی ضحاکان سخت وظلم و بی دادشان از حد گذشته بود. کاوه گمنامی هم نبود که به پا خیزد و تنها با یک غریو و خروشِ خود علیه ظلم و بیداد، خلق را به جوشش آورده و کار ضحاکِ قدرتمند را یکسره کرده وکاخش را ویران نماید.
 باران نیز از آسمان نمی بارید. کشتزارها گندم به بار نمی آوردند و آبِ دریاچه ها خشک شده بودند و رودخانه ها نیز از بی آبی می مٌردند. غم و اندوه مردم زیاد وجماعتی هم نالان بودند. هرچه مردم برفراز بام های خود رفته وفریاد زدند وخدا را صدا کردند تا ضحاک را بترسانند واز تخت و منبر به زیرش کشند، ضحاک اما هیچ بیمی به دل راه نمی داد و ابلیس هم او را نگهبانی "بیدار" بود. اهریمن لشکر خود را دربرابر مردم آراسته بود و مردم در ترس و تاریکی و درجدایی از یکدیگر به سر می بردند.
 تا اینکه نوروز آمد و نور ایزدی برجهان تابید و طبیعت زنده شد و بر دلهای مٌرده وغمزده نیز روشنایی امید دوباره پرتوی افکند. مردمان را گرمای نوروز و نور ایزدی خوش آمد و بعد از گذشتِ هزاران سال به یادِ "یزدان پاک" افتادند. آنگاه گفتند:«عجبا! ندانستیم که یزدان پاک گم شده است!» بله یزدان پاک گم شده بود و نورایزدی خاموش شده وضحاکِ نابکار درپناه اهریمن دوام آورده و روزگار مردم را تلخ و تاریک و تباه کرده بود. پس برآن شدند تا " یزدان پاک" را بیابند و دوباره او را به سرزمین خود بیآورند تا اهریمن بگریزد و تخت ضحاک هم واژگون شود.
 اما کجاست "یزدان پاک"؟! نور ایزدی اش به جهان می تابد اما خودش در کجاست؟
 پس پرسان پرسان تا هندوستان رفتند و در معبدی بزرگ که آتشش هرگز خاموشی نگرفته بود و نور ایزدی اش بر دل و جانِ مؤبدان و پرستشگرانش پا برجا بود، اثری از او را یافتند. از یافتنش شادی ها نمودند و اشک ها ریختند وعذر گناه وپوزش به درگاهش آوردند زیرا که او را از سرزمین و از دل های خود بیرون کرده و معابدش را ویران نموده و"اوستا"یش را به دست فراموشی سپرده بودند. اینک از کرده خود پشیمان بودند و بعد از 1400 سال از او خواستند تا باز گردد و با نور خود در دل ها خروش عدالت وآزادی افکند. آنگونه که مردم برخیزند و اهریمن بگریزد و تخت و منبرِ ضحاکِ عمامه دار نیز واژگون گردد.
 بازگفتند؛« یزدان پاک اگر باز آیی، مساجد را دوباره معابد خواهیم نمود و "اوستا" را زنده خواهیم کرد و آتشکده ها را روشن خواهیم نمود و مؤبدان را هم به جای ملاها به خدمت در معابد خواهیم گمارد....!
 یزدان پاک را حالِ آشفتۂ آن مسافران غریب به رقت آورد. برآنان رحمت آورد اما گفت:« من باز نمی گردم. اگر باز گردم دوباره مردم به جای عقل وخِرد واستقلال وآزادی، به باورها واوهاماتِ اسارت بار روی خواهند آورد.  یکی هم پیدا می شود وخود را نمانیده من معرفی می کند وعشقِ "خدایی و بزرگی" به سرش می زند و به نام من، دمار از روزگار مردم درخواهد آمد. نام من "یزدانِ پاک" است و از این ناپاکان گریخته ام. نمی خواهم به روزگارِ الله وخدا مبتلا شوم. خدا که "عشق" وخالقِ هستی بود؛ به جهل و نیستی و به دروغ و فریبکاری، به نفرت وکینه، ظلم و ستم، خیانت وجنایت وصفات خاصه "ابلیسِ قدرت" چنان آلوده شد که اثری نیک از "نام خدا" درحاکمیت اینان باقی نمانده است. شما نیز چنین خواهید نمود. تفاوت هایتان در تفاوتِ فریبکاری هایتان است! نه من باز نمی گردم.»
جماعتِ ستمدیده فریاد وفغان برآوردند و بردامن یزدان پاک آویختند که بازگردد! یزدان پاک گفت:« نه من باز می گردم- و نه آیینِ رفته بازگشتنی است اما غم مدارید که نورِ ایزدی را برشما خواهم تاباند. این نور را درعقل ها و خردها وچشم ها وگوش ها و قلب های شما خواهم تاباند تا به یاری آن بتوانید باورهای دروغین وفریب ها و فریبکاران ودروغگویان و "ظلم" را ببینید و بشناسید. بازگشت من و آیینم چاره ای برپایان اسارت های دنیایی شما نیست. راه نجات شما در نورِ شجاعت و جرأتی است که آن را ترک کرده اید. راه نجات شما در نوری است که با دوچشم بینا بنگرید ویکی را نبسته وآن دیگری را باز نگه مدارید تا از همان سوراخ- ابلیس دوباره باز گردد و در قلب تان نشیند. بروید و به دست خود چادر سیاه دشمنی ها و نفرت و کینه و دروغگویی وبدزبانی و ظلمی را که در میان تان است، پاره کنید واز سخن حق نترسید تا ضحاکی پس از ضحاک- به روزگارتان بر تختِ نوروزی و جمشیدی ننشیند! بروید! نه اهورمزدا گم شده است و نه یزدان پاک یا جهان آفرین و دادار جهان! شما هستید که در بیابان های ابلیس گم شده اید ودر جادویِ سخنان دروغین وقٌدوسی اش گرفتار آمده اید. سخنانی که می شنوید اما درعملِ چیزِ نیکی نمی بینید. یزدان پاک گم نشده است شما هستید که در بیابانِ باورهایِ شیرین و فریبنده گم شده اید اما درپی یزدانِ پاک می گردید!! کردار وگفتار و پندار نیک گم نمی گردند! کی شما بر این آیین ماندید؟! "اوستا" کتاب و کلمه بود و "کلمه" بدون روح زنده نیست. دروغ و فریب، ظلم و ستم وخیانت وجنایت روح را می کٌشد!
راه خروج از تاریکی اهریمنی وپیروزی برضحاک، در کلماتِ بی روح و گفتارهای بی جان وچنگ زدن به زر و زور وفریب دادن مردم نیست. راه نجات و نور ایزدی، درخردِ جمع و درعقل و دانش و بینش و قانون و درشجاعت وصداقتی است که در میان خود آن را گم کرده اید وهزار سال و...چهارصد سال نیز افزون برآن گذشته است. ملت های آزاد و زمان خود را بنگرید! آنان چگونه تحول پذیرفته اند! نوروز می تواند اینگونه برشما نیزمبارک شود!
پایان!
 6 فروردین 1394
نوروزتان پیروز! هر روزتان پیروز!


Nessun commento: